
یادداشت؛
باجخواهی واشنگتن از رژیمهای عربی
سیاست واقعی آمریکا در قبال رژیمهای عربی خاورمیانه، نه حمایت از ثبات، بلکه باجخواهی مالی و سیاسی است؛ رویکردی که در دوران ترامپ با فشار و فروش گسترده تسلیحات نظامی، واشنگتن را بیش از پیش تقویت کرد.
به گزارش شبکه اطلاعرسانی «مرصاد»؛ در حالی که سیاست خارجی آمریکا همواره مدعی حمایت از ثبات در خاورمیانه بوده، شواهد و تحلیلها نشان میدهد سیاست واقعی واشنگتن در قبال رژیمهای عربی چیزی غیر از باجخواهی و اعمال فشارهای چندلایه برای کسب منافع مالی و سیاسی نیست و یقیناً این سیاست، بهویژه در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، جلوهای بیپردهتر به خود گرفت.
ترامپ در دوره حضور خود در کاخ سفید، بارها بهصراحت اعلام کرد که کشورهای عربی باید در ازای دریافت حمایت امنیتی از آمریکا، میلیاردها دلار هزینه پرداخت کنند. عباراتی مانند گاو شیرده که او برای برخی از این رژیمها به کار برد، گویای نگاه تحقیرآمیز و ابزارمحور واشنگتن نسبت به متحدان عرب خود است.
این سیاست نهتنها نشانهای از احترام و همکاری متقابل ندارد، بلکه عمدتاً مبتنی بر ترسافکنی و تهدیدهای ساختگی برای ایجاد وابستگی امنیتی این کشورها به ایالات متحده است.
آمریکا با بزرگنمایی تهدیدات منطقهای، بهویژه از سوی ایران یا گروههای مقاومت، تلاش میکند کشورهای عربی را در موقعیت باجدهی دائمی نگه دارد.
همکاری استراتژیک آمریکا با رژیم صهیونیستی در این فرآیند، ابعاد پیچیدهتری به موضوع میدهد؛ صهیونیستها نهتنها یک ناظر بیطرف نیستند، بلکه بهرهمند مستقیم از ساختار امنیتی و مالی شکلگرفته از این باجخواهی هستند.
منابع مالی منتقلشده از کشورهای عربی، به شکلهای مختلف در پروژههای امنیتی و توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی خرج میشود.
فروش تسلیحات نظامی، از دیگر محورهای این باجخواهی است؛ آمریکا میلیاردها دلار سلاح به کشورهای عربی میفروشد، آن هم در حالیکه این کشورها از کمترین ظرفیت بومی برای استفاده مؤثر از این تسلیحات برخوردارند.
هدف اصلی، نه افزایش امنیت واقعی این کشورها، بلکه تضمین استمرار وابستگی آنها به واشنگتن است.
قراردادهای سنگین نظامی امضا شده با عربستان سعودی، امارات و بحرین در دوره ترامپ، نمونههای روشن این سیاست هستند. این قراردادها اگرچه ظاهراً با عنوان تقویت دفاع منطقهای توجیه شدند، اما در واقعیت، انتقال منابع مالی و تضمین تبعیت سیاسی را در پی داشتند.
یکی از محورهای مهم در این فرآیند، عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی بود، دولت ترامپ توانست با فشار بر چند کشور عربی، آنها را به سمت امضای توافقنامههای سازش سوق دهد؛ توافقهایی که نه از بطن خواست ملتها، بلکه با دیکته آمریکا و به نفع رژیم صهیونیستی شکل گرفتند.
صهیونیستها، با بهرهبرداری از این روند، جای پای خود را در خلیج فارس و در نظام امنیتی کشورهای عربی محکمتر کرده است و یقیناً این نفوذ نهتنها از منظر ژئوپلیتیکی، بلکه از جنبههای اقتصادی و اطلاعاتی نیز سود عظیمی برای تلآویو به همراه داشته است.
تحلیلگران بر این باورند که سیاست ترامپ در منطقه، نه تأمینکننده صلح، بلکه برافروزنده تنش و نابرابریهای جدید بوده است؛ تحمیل هزینههای سنگین به رژیمهای عربی، بدون تضمین منافع بلندمدت آنان، موجب نارضایتی عمومی و افزایش شکاف بین حاکمیت و مردم در کشورهای مزبور شده است.
همزمان با خروج تدریجی آمریکا از برخی معادلات نظامی در منطقه، این کشورها همچنان به چتر امنیتی واشنگتن وابستهاند؛ وابستگیای که هزینهزا، ولی بدون بازده راهبردی بلندمدت است و آمریکا عمداً مانع از شکلگیری توان دفاعی مستقل در جهان عرب میشود.
سیاست ترامپ در قبال رژیمهای عربی را میتوان نوعی استثمار مدرن نامید؛ مدلی که در آن، کشورها به جای استعمار نظامی، با ابزار ترس و تهدید اقتصادی و امنیتی، به سمت تبعیت و باجدهی سوق داده میشوند.
آمریکا در این مسیر، از رسانههای بینالمللی، اتاقهای فکر وابسته و حتی شرکتهای مشاوره امنیتی برای مشروعسازی این سیاست بهره میبرد؛ تصویری که از خطرات دائمی ترسیم میشود، ابزاری برای استمرار سلطه و فروش امنیتِ خیالی است.
در نهایت، باید پرسید تا کی جهان عرب حاضر خواهد بود بهای بقای خود را در قالب باجهای میلیارد دلاری به آمریکا و رژیم صهیونیستی بپردازد؟
آیا زمان آن نرسیده که کشورهای عربی به جای اتکا به چترهای بیرونی، به سمت بازتعریف امنیت بر پایه همکاری منطقهای حرکت کنند؟ پاسخ به این پرسش، نهتنها سرنوشت سیاسی این کشورها، بلکه آینده توازن قدرت در خاورمیانه را نیز تعیین خواهد کرد.
تا زمانی که سیاست باجخواهی و استثمار نوین آمريکا ادامه دارد، ثبات واقعی و پایدار در منطقه محقق نخواهد شد.
نویسنده: مجتبی جنگلینیا؛ فعال رسانهای
درباره نویسنده
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!